یک جرعه زندگی...

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

دانشگاه هم بالاخره شروع شد و یک مشغله ی دیگه به روزهام اضافه شد

این تابستون اونقدر سرم شلوغ بود که برای اولین بار تو زندگیم حس نکردم حوصلم از تابستون سر رفته

دلم استراحت میخواد بدون فکر...بدون دغدغه...

امسالمو که با پارسالم مقایسه میکنم....

بگذریم!!

کلی مسولیت جدید قبول کردم حس میکنم دارم له میشم دیگه

دلم واسه اون روزایی که بی دغدغه لنگ ظهر بیدار میشدم و بیکار میچرخیدم واسه خودم تنگ شده

اما راضیم!!

باید اونقدر دور و برم شلوغ باشه که جایی واسه فکرای ازاردهنده باقی نمونه!!


  • بی نام