یک جرعه زندگی...

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

خدای من 

خدای مهربون من

من زندگیمو سپردم دست خودت

تو به من چشوندی

تو به من لذت عاشقت بودنو چشوندی

تو به من لذت نوکریه حسینتو چشوندی

حالا مگه میشه رهام کنی

مگه میشه ایندمو با کسی رقم بزنی‌ که تو این مسیر نباشه

اگه نمیخواستی من تو این مسیر باشم مطمینم نشونم نمیدادیش

من مطمینم که هوامو داری

همونطوری که شب قدر تو قرانی که باز کردم باهام حرف زدی

من رو عهد و پیمانی  که بستم هستم

منتظرم که جوابمو بدی منتظرم دستمو بذاری تو دست کسی که باهم این مسیرو بریم

من به وعدت ایمان دارم و به اعتماد حرف تو مقاومت میکنم

بی جوابم نذار

نصیبم کن اون کسی رو که میخوام

نصیبم کن که خودم و خانوادم نوکر حسینت باشیم

نصیبم کن کسی رو که لایق شهادته

من به اون روز دلخوشم

دلمو‌قرص کن 

بهم یه نشونه بده که محکم تر واستم رو حرفم

که زندگیمو ندم دست کسی که به ایمانش شک دارم

کمکم کن

هوامو داشته باش

زندگیمو بخر

مال مال خودت



  • بی نام

آدم تو زندگی خیلی وقت ها خسته میشه 

میبره...

کم میاره...

اما فقط یه جا حس میکنه که دیگه ته خطه دیگه نمیکشه رفتن و به موندن ترجیه میده

الان اون مرحله ام

ته ته ته خطم

همونجا که ادم میگه دیگه نمیتونم

اطرافیانمو نگاه میکنم

دوستام

همکارام

فامیلم

هیچ کس نیست که اندازه ی من سختی کشیده باشه ...

شاید هم هست و من نمیبینم

همونطور که کسی درد منو نمیبینه و نمیدونه

از بیرون که به خودم نگاه میکنم یک دختر موفق رو میبینم

کسی که تو کارش موقعیت مطلوبی داره

کسی که رتبه ی۴۳ کنکور ارشده 

کسی که خانواده خوب داره 

ولی از درون...

فقط خود خدا میبینه که چی میکشم این روزا...

  • بی نام