یک جرعه زندگی...

نامه ی سی ام

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ

خسته بودم

شب به خاطر عوض شدن جام خوب نخوابیده بودم

آلودگی هوا چشمام و تنفسمو ترکونده بود

مدرسه ها تعطیل بود ولی ما باید میرفتیم برای جلسه

چشمامو به زور باز کردم

حاضر شدم

رفتم مدرسه

دیدمشون

حالم خوب شد

تاری چشمام و تنگی نفسم برطرف شد

بی خوابی شب و سردرد هم یادم رفت

بهترین همکارهای دنیا رو دارم

مدرسه حتی بدون دانش آموز هم حالمو بهتر میکنه

شکرت خدایا...





پ.ن: تجربه بارها بارها بهم ثابت کرده وقتی وارد محیط جدیدی میشم وبا ادم های تازه تقابل پیدا میکنم اونی که اول از همه به دلم نمیشینه و ازش خوشم نمیاد در اینده ی خیلی خیلی نزدیک بهترین دوست و عزیز دلم میشه!

شکر به خاطر بودنت دخترک شیرین


  • بی نام

نظرات  (۱)

  • مهسیما سعادتی
  • عالی بود
    به منم سر بزن

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی