یک جرعه زندگی...


هیچوقت از گشتن و وقت صرف کردن برای خرید لباس و کیف و کفش لذت نبردم...

عوضش چرخیدن بین قفسه ها انتخاب رنگ و قلمو از بین هزاران رنگ و تنوع حالمو خوب میکنه...

فکر کردن به چینش حروف و ایجاد فرم های جدید هم همینطور...

حتی بغل کردن اون همه وسایل سنگین و کشیدنشون تا خونه هم...

 

.

.

.

روزهای که میگذره حالم خوبه...

زمستون با ریتم آرومی که داره واسه من که آرامشمو با هیچ چیزی عوض نمیکنم بهترین انتخابه...

 

 

 

 

  • بی نام


شب که راز بودنت را پوشید...

باد که ساز دیدنت را سر داد ...

ابر که شوق خنده ات را بارید...

من که شعر ماندنت را خواندم...

لب‌هایم را می‌خندیدی...

چشمانم را می‌باریدی...

در رویایت می چرخیدم...

آوازم را می‌رقصیدی...

من هوای با تو سرکردن...

تو دوراهی خطر کردن...

ما در انتظار مهتاب ماندیم...

ما شبیه هم ترانه می خواندیم...

 

 

+ آهنگ پیشنهادی:

آوازم را میخندیدی...

گروه دال

 

+ باید از دوباره نوشت روزهایی را که شاید روزی به تلخیشان لبخند بزنیم!

 

  • بی نام

مادر دارد گزارش امروز را به پدر می دهد...

اینکه رفته فلان دندانپزشک در فلان جای شهر...

اینکه برای چند دقیقه کار، خدادتومن پول بی زبان را تقدیم خانم دندانپزشک کرده...

و اینکه چه کار بی دغدغه و خوبی است برای خانم ها این دندان پزشکی...

و پدر که در سکوت چایی اش را جرعه جرعه مینوشد!

قدیم تر ها ،دو سه سال پیش تقریبا، حرف از این مسایل که میشد هر دو باهم مینشستند زیر گوشم که فلان است و بهمان ...یک سال زحمت میکشی عوضش یک عمر راحتی...

مادر که میبیند در سکوت مشغول سر و کله زدن با کاموای بی نوای در دستم هستم دلجویانه میگوید:

آدم که لازم نیست حتما دکتر باشد در هر رشته ای باید بهترین بود و. این حرف ها...

تازه طفلی نمیداند سودای انصراف و تغییر رشته را در سرم میپرورانم.

و من که تلاش میکنم با دو میل در دستم از پنبه های فکرم شالی برای خود ببافم، تنها به تلخندی اکتفا میکنم...

  • بی نام

دانشگاه هم بالاخره شروع شد و یک مشغله ی دیگه به روزهام اضافه شد

این تابستون اونقدر سرم شلوغ بود که برای اولین بار تو زندگیم حس نکردم حوصلم از تابستون سر رفته

دلم استراحت میخواد بدون فکر...بدون دغدغه...

امسالمو که با پارسالم مقایسه میکنم....

بگذریم!!

کلی مسولیت جدید قبول کردم حس میکنم دارم له میشم دیگه

دلم واسه اون روزایی که بی دغدغه لنگ ظهر بیدار میشدم و بیکار میچرخیدم واسه خودم تنگ شده

اما راضیم!!

باید اونقدر دور و برم شلوغ باشه که جایی واسه فکرای ازاردهنده باقی نمونه!!


  • بی نام

تاریخ بی گمان برای همه ی انسان ها تکرار میشود!!

به توکل نام اعظمت بسم الله... 

  • بی نام